از یک دوست ایرانی که مدتها در ایران، اروپا و آمریکا زندگی کرده است میپرسم به نظر او کدام کشور برای زندگی مناسب است. آنقدر عاقل است که بگوید نگاهش یک دید شخصی ست. بعد میگوید که از دید او انسان جایی احسای خوشبختی میکند که در آنجا راحت باشد و بتواند ارتباط عاطفی با محیط برقرار کند. جایی که بتواند آنجا را "خانه" بنامد. میگوید اروپا با یک خارجی بعنوان "خارجی" برخورد میکند. اما تنهای کشورهای مهاجرپذیرند که هر کسی ارزش نزدیکتری با شهروندان دارد. جایی میتوان با دل و جان زندگی کرد که ارزشش شناخته شود و یا حداقل به او احترام گذارده شود.
من اینجا بیشتر از ایران کار میکنم. بیشتر هم درآمد دارم. چون توقعات و آرزوهای من بیشتر کاری و تحقیقاتی هستند، وقت آزاد و توقعات کمتری برای کارهای دیگر دارم پس میتوانم پس انداز بیشتری داشته باشم. زندگی روزمرهام در اینجا سختتر میگذرد. اما همین که کسی به ایدههایم گوش میدهد، به آنها پر و بال میدهد، به نوع نگاهم ارزش و احترامی میگذارد و تشویقم میکند که فکرهایم را عملی کنم، احساس خوبی پیدا میکنم. اینها چیزهایی هستند که متأسفانه در فرهنگ خودم پیدا نکردم. این را حتی بندرت در بین ایرانیان اینجا دیدهام. مامانم جملهای داشت که همیشه آویزه گوشم بود. یکی از گرانبهاترین چیزهایی بود که از خانه با خود آوردم: "به عقاید دیگران احترام بگذار". شاید برای باور مردم اینجا به همین جمله است که اینجا هم "خانه" میشود.
من اینجا بیشتر از ایران کار میکنم. بیشتر هم درآمد دارم. چون توقعات و آرزوهای من بیشتر کاری و تحقیقاتی هستند، وقت آزاد و توقعات کمتری برای کارهای دیگر دارم پس میتوانم پس انداز بیشتری داشته باشم. زندگی روزمرهام در اینجا سختتر میگذرد. اما همین که کسی به ایدههایم گوش میدهد، به آنها پر و بال میدهد، به نوع نگاهم ارزش و احترامی میگذارد و تشویقم میکند که فکرهایم را عملی کنم، احساس خوبی پیدا میکنم. اینها چیزهایی هستند که متأسفانه در فرهنگ خودم پیدا نکردم. این را حتی بندرت در بین ایرانیان اینجا دیدهام. مامانم جملهای داشت که همیشه آویزه گوشم بود. یکی از گرانبهاترین چیزهایی بود که از خانه با خود آوردم: "به عقاید دیگران احترام بگذار". شاید برای باور مردم اینجا به همین جمله است که اینجا هم "خانه" میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر